چقدر با تو کبوتر ، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه اینجا نشسته راه به راه
چقدر آمده و دل سپرده و رفته
چقدر مثل من اینجا رسیده تازه ز راه
سپهر سجده بر این در کند غروب غروب
فرشته بوسه بر این در زند پگاه پگاه
نمانده است برایم به جز دو گونه خیس
همینکه دیده ام از دور گنبدت را ..... آه
به چلچراغ تو امشب دخیل می بندم
دلم گرفته از این اتفاق های سیاه
ببین چگونه ز جور زمانه غدّار
کنار صحن تو آهوی دل گرفته پناه
فشانده است مرا روزگار خون در دل
نشانده است مرا آسمان به روز سیاه
میان خلسه و بی تابی ام که می شنوم
صدای دلکش نقاره خانه را ناگاه
جواب این همه دلتنگی مرا بدهید
آهای آینه های نشسته بر درگاه
*عباس شاهزیدی از اصفهان
حامد ::: شنبه 85/9/25::: ساعت 1:6 عصر
نظرات دیگران: نظر
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 113
کل بازدید :99860
بازدید دیروز: 113
کل بازدید :99860
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
>>آرشیو شده ها<<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
شهر من آباده
آپاتیه دیروز ... آباده امروز
قلم
اداره کل میراث فرهنگی استان فارس
بانک اطلاعات مسافرتی ایران
سایت دولت
مجتبی کاریکاتوریست
آوای آزاد
آپاتیه دیروز ... آباده امروز
قلم
اداره کل میراث فرهنگی استان فارس
بانک اطلاعات مسافرتی ایران
سایت دولت
مجتبی کاریکاتوریست
آوای آزاد
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<